زارچ شهری برکناره ی کویر |
|||
دو شنبه 14 اسفند 1398برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : محمد حسین کریمی
لغتها لغتهايى كه در ذيل عنوان ميشود به واسطه نزديك بودن محل باشهر ممكن است لغت خاص نباشد، بعضى از آنها تغيير يافته كلمه اصلى است كه به صورت ديگر درآمده وبعضى ديگر قسمتى از فرهنگ عمومى ميتواند محسوب گردد: آرا = سالم خوب آزر = اذيت آزار آزار = مرض مزمن و لاعلاج آزگار = آرزومند آب مختاره = آب پنجه پيش از نوروز يا پنج روز پيش از نوروز آش و لاش = لت و پار آلِش = عوض اپو = تمام شدن چيزى اپو شد = تمام مصرف شد اسبل = سپرز طحال امبار = دفعه ديگر اين بار اندَه = ظرف روغن از مس كه در مسافرت با زنجير گردنش آن را به خورجين مركب ميآويختند، شعرى هم كه در آن به كلمه انده اشاره دارد گفتهاند: پرسيدم از پلو كه چرا روغنت كَمَه آهى كشيد و گفت درِ انده محكمه. انگور توره = تاجريزى عنبالثعلب اوزون = خمير مايه تهيه شده براى نان خانگى اوزيپو = غذاى آبكى كممواد چاى كمرنگ اوسار = افسار = واوسال اُرُسى = كفش چرمى پشت بسته نوعى از درهاى قديم اختلاط كردن = صحبت و درد دل با هم گفتن اَرَرُك = نوعى گهواره ساده پارچهاى اَخوه = خميازه = كشيدنش مجازاً خواهان چيزى بودن اِسَْك = فك اولنگون = آويزان اَيبَر = اكبر اَيبَرشاه شدن = خود را به نفهمى زدن اسمارك = چلپاسه اوگاه = تهيگاه اشتى = وسيلهاى كه با آن پشم و قژو كرك ميرشتند بائو = بازو بال = بازو بال نيست = قبول نيست بادگاه = گيجگاه باد گلو = آروغ بارش = باران باديه = كاسه مسين بزرگ بازيار = نام مرغى است به اندازه گنجشك، مثلى هم دربارهاش گفتهاند يكى گفت بازيار مرغ بيآزارى است گفتند احوالش را از كرمهاى لب آب بپرس بالا بلند = نام مار در شب بافه = باوه = دستهاى از بوته درو شده بِجِْه = بدو بپر از جهيدن بالا آوردن = قى كردن استفراغ بپنوس = بنشين (در موضع پرخاش و تعرض( بزنگاه و سر بزنگاه = موقعيت مناسب بد و بيراه = فحش و سرزنش بَشن = اطراف سطح عمودى بق بغ كرده = ناراحت خاموش بُم = عادى بودن براى انجام كار بك = قورباغه بَوز = زنبور بِل و بِهل = بگذار و فرصت بده بيدرد = تنبل بيز = تاب و بيز خوردن = تاب خوردن بيرين = داخل درز و شكاف بيرينه = قاچ هندوانه و خربزه بيخيال = لاابالى بَرز = آلتى چوبى الوار مانند دندانه دار كه بند آنرا بر شانه افكنده بر زمين تازه كاشته غلات ميكشند تا صافتر شود (اگر بشود گفت ماله كشاورزى( پابند = مقيد و گرفتار پاتيل = ديگ بزرگ مسين نصب شده روى كوره يا اجاق پاپيل افتاده = توجهى از غمخوارى به او نشده پاطوق = پاتوغ = محل نشستن شخص يا اشخاصى در وقت معين پاشنه گرد = جاى پاشنه در پاسر پاسار = انتهاى زمين مزروعى يا باغ پته = فته پاردم سائيده = فحشى در معنى بسيار زشت، به معنى دنبال افسار هم گفته شده (حافظ پاردمش دراز باد اين حيوان خوش علف(. پچل= آلوده مخلوط با كاه و خاك و شن پخمه = سنگين كار و نا زَرَنگ پُر = مملو بسيار پس خو = كمين پتكين = كمى آرد يا چيزهاى نرم ديگر نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|